چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد . چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت: به گردنت بزنم یا به لبت؟ چوپان گفت: آیا سزای خوبی این است؟ مار گفت: سزای خوبی بدی است . قرار شد تا از کسی سوال بکنند، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند . روباه گفت : من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم ، پس برگشته و مار را دوباره درون بوته های آتش انداختند ، مار به التماس برآمد و روباه گفت : بمان تا رسم خوبی از جهان بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود!!
سرداران غیور و دلسوز ایرانی
دو خاطره ی متفاوت !!!
مار ,خوبی ,خورجین ,، ,رسم ,جهان ,رسم خوبی ,خوبی از ,تا رسم ,روباه گفت ,سزای خوبی
درباره این سایت